نتایج جستجو برای عبارت :

روحِ مهمان دوستِ من!

ساعت ۲۲ و ۳۳ دقیقه بود.همه ی ساعت ها عجیب جذاب می شوند چطور؟چه کسی دارد از این بازی با اعداد لذت می برد؟بگذریم
باز آمده ام کِ بگویم تقصیر آنها بود،تقصیر آنها بود ک گریه ام گرفت،تقصیر آنها بود کِ وا دادم،تمام این حرف های بی ربط را ب زور چپانده بودم داخل دهانم؛ سه ماه است ک چپانده ام...تقصیر آنها بود کِ نتوانستم تحمل کنم.من احمقم...من دوستِ احمق توعم کِ بلد نیست حرف بزند اخیرا...من دوستِ ترسیده ی تو عم کِ بِ عزای واقعه ی نیامده مشکی پوش شده است.من دو
 
سلام
قسمتی از مکالمه ی ارباب اسکای واکر و رِی در جنگ ستارگان 2019:
 
she saw your spirit; your heart
somethings are stronger than blood
confronting fear is the destiny of jedi
 
او روحِ تو  رو دیده بود؛ قلبت رو
چیزایی هستند که از خون و اصالت خانوادگی قوی تراند
مقابله و روبرو شدن با ترس، سرنوشتِ یه جِدای هست
 
 
 
چقدر زیباست
قلب و روحِ یه انسان می تونه قوی تر از اصالت و نسل و نژادش باشه
و اگر قلب و روحِ قوی داشته باشی می تونی با هر ترسی روبرو بشی و شکست نخوری
 
فیلمای علمی تخیلی رو باید اینجور
همه ی داستان ها از آن جا رقم میخورند که کسی فکر می کند:(( از کجا شروع کنم؟)) امّا من نمی خواهم داستان را مثل یک راوی خوب روایت کنم! از پَرِش های مغزم می ترسم که اگر از یکی بود و یکی نبود زبان باز کنم ، وقتی به اول خط ِ اوج داستان برسم نتوانم تک تک ِ کلمات و حس هایش را درست مثل او ادا کنم.
میخواهم قطره به قطره آنچه بر روح ِ من چکیده شد را نمایش دهم.
گاهی فکر میکنم زندگی من خیابان ِ بی مقصدی است که فقط برای رفتن ساخته شده است. مثل هر روز ِ هر سال ، من پشت ف
همه ی داستان ها از آن جا رقم میخورند که کسی فکر می کند:(( از کجا شروع کنم؟)) امّا من نمی خواهم داستان را مثل یک راوی خوب روایت کنم! از پَرِش های مغزم می ترسم که اگر از یکی بود و یکی نبود زبان باز کنم ، وقتی به اول خط ِ اوج داستان برسم نتوانم تک تک ِ کلمات و حس هایش را درست مثل او ادا کنم.
میخواهم قطره به قطره آنچه بر روح ِ من چکیده شد را نمایش دهم.
گاهی فکر میکنم زندگی من خیابان ِ بی مقصدی است که فقط برای رفتن ساخته شده است. مثل هر روز ِ هر سال ، من پشت ف
دیروز یک سطحی از میزبانی و مهمان‌نوازی رو مشاهده کردم که اصلا به عمرم ندیده بودم. 
فکر کن تو یه جلسه کاری حضور داشته باشی که یه مهمان از شهر دیگه هم باشه. بعد میزبان، وسط جلسه بگه فعلا اجازه بدین مهمان بیاد ناهارشو بخوره بعد ادامه بدین. و فقط اونو برای ناهار دعوت کنه و به بقیه بگه برین منزلتون ناهار بخورین و برای ادامه جلسه برگردین! :/
شدنیه اصلا؟ :/
ولی شد!
لذا ما با همکارا رفتیم آتیش زدیم به حقوقمون :/

+خیلی خسته‌ام. به نظرم میاد که لابد از لحاظ
خیلی لذت بخش است 
وقتی قلمی برمی داری و یک سررسید یا دفتر نو
و سایت مفیدی را از روی لپ تاپ به کاغذ منتقل می کنی
 
انگار نوشته های خشک و بی روحِ روی صفحه لپ تاپ رو زنده می کنی
هر قدر فناوری جلو بره، باز هم لذت قلم و کاغذ چیز دیگری است
 
امتحان کنید
قلم را بردارید و بنویسید
از بزرگی پرسیدم چطور اصلا گناه نمی کنی؟
چگونه این قدر ارتباط تو با خدا قوی است؟
و از همه مهم تر چه کرده ای که بعد از حدود ۵۰ سال، همچنان اعتقادات تو پا برجاست؟
...
پاسخ زیبایی داد:
من همیشه فرض می کنم که در این دنیا مهمان هستم، چند سالی اینجا هستم و دیر یا زود خواهم رفت.
وقتی خود را مهمان بدانی، نه بدی می کنی، نه حرص می زنی، نه دیگران را اذیت می کنی
یه زخمی زدن به تن همه ، اون زخم رو دارن انگشت میکنن و زجر میدن...
هنوز به اون روحِ جمعی و نظم لازم برای اعتراض و برای تحول نرسیدیم...
تجمعات بی نظم...
هدف نامشخص...
+تا به حال یادم نمیاد اینقدر طولانی اینترنت رو قطع کرده باشن!
+واقعا باور کنیم اینها همه هدایت خودشون نیست ؟ :))) 
هِگِل جهان را دارای روح میداند و سیرِ روحِ جهان را در جهت جستجوی آزادی! او میگوید هدف تاریخ آشکار کردن ایده ی آزادی در آگاهی آدمی است.
.
به تاریخ بنگریم و آنچه که بر آدمی گذشته است. جنگ، اسارت، انقلاب، آزادی. تاریخ همچنان تکرار میشود، در این تکرار بشر به آزادی های زیادی دست یافته و از دست قانون های ناعادلانه ی بسیاری خود را نجات داده است..اما اسارت آدمی تمام شدنی نیست، اسارت اکنون به معنای قدیمی در زندان بودن نیست، هرچند که زندانی هایمان کم نیس
عروسک دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟مهمان با مهربانی جواب داد:بله.دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از انها خیلی بانمک بودن دربین انها...یک عروسک باربی هم بود.مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید.دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم.نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.مهمان با کنجکاوی،پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!دخترک جواب د
ترسم به عجز حمل نمایند وگرنه من
شرمنده میکنم ز تحمل زمانه را (صائب)
شاد میبینم 
تو و دنیای تو را 
آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی 
من دلم خوش به همین شادی توست (خودم )
طوقی ناخوانده  مهمان امروز صبح حیاط خانه بود 
انگاری خبری آورده بود 
آمده بود تا مرا یاد......
طوقی مهمان
خیلی ناز و دوست داشتنی بود  
با عصبانیت و خستگی مفرط از کلاس رسیدم. متوجه شدم ولوله خاصی در افراد خانواده است. همه آماده میشدند که مهمان برایشان بیاید. من تیره بخت هم با همان دهان باز و یک سر و هزار سودا میان خانه قد علم کرده بودم!
خبردار شدم یکی از آشناها که از قضا خوزستانی هستند به اصفهان آمده اند و امشب مهمان ما هستند. 
خانه را به هم ریختم که چرا بدون هماهنگی با من؟ چرا به من خبر ندادی؟ من کلی کار دارم، من که بیکار مهمونی نیستم و...
مهمان ها رسیدند...
از همان اول لب همه شان ب
از وقتی بهم گفته دوستِ صمیمیش هستم! بیشتر دوستش دارم خب.
حتی امروز فکر کردم اگر یک روز پیشش باشم و ناخوداگاه با صدای بلند گفتم " الهی قربونت بشم"
( خودش نگفت! من ازش پرسیدم صمیمیِ تو هستم یا نه؟ گفت هستی. 
کُشت منو تا گفت! از بس هیچیش معلوم نیس:////)
پ.ن: ملت دوست پسر دارن ما هم  اندر خمِ دوست دخترمون موندیم. #سینه_بزن
{سبک زندگی مهدوی - شماره 33}
 
اکرام مهمان
 
 در سبک زندگی مهدوی، زیبایی هایی است که در زندگی های معمولی کمتر پیدا می شود. مهدی یاوران وقتی زندگی خود را بر اساس آموزه های دین برنامه ریزی میکنند لذتی می برند که بسیاری از انسان ها از آن لذت محروم هستند.
در این نوع شیوه زندگی، به مهمانی دادن و محبت به مهمان توجه ویژه ای شده است و از طرفی به میزبان میگوید نگران نباش، روزیِ مهمان قبلا آماده شده است.
رسول مهربانی ها میفرمایند: «همانا مهمان با آمدنش، رو
چندتا رفیق بودن که در کنار شغلشون، توی روستا های اطراف، فعالیت جهادی داشتند و اخر هفته ها با هر جایگاهی که بودند میرفتند و کارگری میکردند.
وفتی هم پروژه ای نداشتند، میرفتند و کمک دوست کارگرشون کارگری میکردند و نصف دست مزد رو میدادن به گروه جهادی و نصف دیگشو به دوستِ نیازمندشون!
 
حسابی خجالت کشیدم ازشون...
منِ دیگری...
در قلبم جهانی در آشوب استدر سرم ناظمی با باتوم استدر جانم شخصی توو حس قاتل استبه کجا خواهم رسید 
×××
نهادینه شده در مغزم بذرشخصیت دیگریم ، آدمِ رزلفرار نُرون از کوچک ترین درزبه کجا خواهم رسید
×××
عصبی ، هر آدم خود لعنتی‌ستاین جسم عاشقِ کفن نیستاین روحِ این بدن نیستبه کجا خواهم رسید
 
شاعر: پاسبان پارسی
‹ برداشت از این غزل با ذکر نام شاعر و منبع انتشار مانعی ندارد ›
قبول میکنیم که بیماری مهمان خانه ما شده قبول میکنیم که این مهمان صاحب خانه هم شده ولی درد درد هیج وقت عادی نخواهد شد درد هیچوقت مهمان نخواهد شد دارم سعی میکنم یاد بگیرم وقتی خواهرم درد میکشد آرام باشم یاد میگیرم کنارش درس بخوانم درد که میکشد بخوابم میدانم اوج نامردیست ولی چاره چیست چکار میتوانی بکنی جز تسلیم شدن به چشمانش نگاه میکنم اشک می ریزد و تو فقط میتوانی نگاه کنی و هزار بار از تو فروبریزی از ناتوانی خودت سرش را میگیرد نگاهت می کند وتو
ماه مبارک رمضان، بهار قرآن
خداوند همیشه سفره خود را پهن کرده است و ما
مهمان او هستیم و در این دو زمان و زمین ما را هم به ضیافت دعوت کرده است،
هم در ماه مبارک رمضان فرمود شما جزء ضیوف الرحمان هستید برای این زمان،
هم در سرزمین وحی فرمود جزء ضیوف الرحمان هستید، حاجیان و معتمران جزء
مهمانان خدا هستند اما هر مهمانی، هر دید یک بازدید هم دارد فرمود من شما
را به عنوان مهمان دعوت کرده ام؛ ولی شما اگر مرا دعوت کنید من می آیم من
منتظر میزبانی شما هستم.
اطلاعیه درباره برنامه های زمانبندی نیمسال دوم 98 (ترم بهار) دانشگاه های پیام نور :                                                                                                                                                                          مهمان دائم و یا موقت 
1398/10/02الی1398/11/21                                                                                                                                                 تغییر رشته
1398/10/02الی1398/11/21                                               
حق دوستِ دوست
22- حسادت و عداوت زن و شوهر با بستگان و دوستان همدیگر(به این معنا که همسر حق ندارد هیچکس دیگری را دوست داشته باشد)، حسادت و عداوت خواهران و برادران با همدیگر در قبال محبت والدین، حسادت و عداوت همکاران نسبت به همدیگر در قبال توجه رئیس و حسادت و عداوت یاران نسبت به همدیگر در قبال محبت پیر یا امام، کل بنیاد شرارت و فساد و نابودی نسل بشر است. پس مصادره عاطفه و محبت و استکبار عاطفی، ذات همه مفاسد و مظالم و جنون و جنایات و کفر بشر است. زیر
اتفاقی که اخیرا حالم را بهتر کرد دیدن چهره و شنیدن صدای یک دوستِ تازه است که از دریچه آن ماهپاره (به قول مادر بزرگم) با موسیقی جدید گروهشان به اسم "دی بلال" پخش شد. موسیقی به زبان بختیاری است، خواننده خانم است و صدایی به‌شدت عجیب و گیرا دارد، و هر لحظه من را بیشتر برای نوشتن در اینجا در موردش تهییج کرد.
بشنوید "موسیقی دی بلال از گروه ارغوانه" را.
دل شده مهمان عشق ، معجزه آغاز شد 
در شب پایان درد ، سوز دلم ساز شد 
از لب یارم رسید ، باز نویدی  
دگر 
کلبه ی احزان دل ، خانه ی دلباز 
شد 
از شب تارم گذشت ، ماه جهانتاب 
من 
نور به من هدیه داد ، مه رخ طناز 
شد 
بوی شقایق رسید ، باد صبا از 
کجا ؟!
از تن دلدار بود ، غنچه ی دل باز 
شد .
فصل خزانم تمام ، فصل جدایی 
ز غم ،
همدم شبهای من ، اله ای ناز
شد 
تا به فلک پر کشید ، عرصه ی سیمرغ دید،
بال خیالم کبود ، او پر پرواز  
شد 
میکده ها بسته بود ، ساغر من پر
عطش
هم اکنون ۸۳ کاشانه مهمان در سطح جزیره قشم فعالیت می کنند. این شهرستان شامل جزیره‌های قشم، هنگام و لارک با حدود ۱۵۰ هزار نفر جمعیت از تنگه هرمز به موازات ساحل استان هرمزگان به طول ۱۵۰ و عرض میانگین ۱۱ کیلومتر در میان آب‌های خلیج فارس گسترده شده‌است.
 
 
به گزارش ایرنا، مدیر میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سازمان منطقه آزاد قشم عصر سه شنبه در گفتگو با خبرنگار ایرنا گفت: در این مدت همچنین ۱۴ واحد کاشانه مهمان به اداره اماکن نیروی انتظامی ق
 
میگن کار میکنی برای اینکه بهتر زندگی کنی اما خوب که چشتو وا میکنی میبینی فقط همون کارو کردی و زندگی نکردی اصلا یادت رفته که داشتی کار میکردی که چیکار کنی ! 
اصلا وقتی برات باقی نمیمونه که بشینی فکر کنی چی دلت میخواد؟ الان میتونی چی کنی که بهت خوش بگذره ؟ فقط خسته و غرغرو میشی با یه عالمه برنامه ی اجرا نشده ...
کتابِ نخونده ، فیلمِ ندیده، کافه ی نرفته، دوستِ ندیده، گپِ نزده ! 
پست مهمان روشی است که توسط بلاگ نویسان و افراد متخصص در بازاریابی اینترنتی به منظور افزایش ترافیک سایت استفاده می شود. در واقع پست مهمان، مطلبی است که مدیر سایت آن را به جای اینکه در سایت خود قرار دهد، در بخش مقالات یا اخبار سایت های دیگران قرار می دهد و در عوض تنها چیزی که از آن سایت می خواهند، قرار دادن لینک سایت خود در مطالب و گرفتن بک لینک می باشد.
توجه داشته باشید که باید محتوای تولیدی شما به منظور پست میهمان باید آنقدر جذاب باشد که سایر س
خواستم از درسی که امشب گرفتم بگم...
وقتی قبل ازین که مهمون ها برسن همه چیز آماده و ما هم آماده رسیدن مهمونا یه لحظه با خودم فکر کردم که آیا وقتی یکی میخواد وارد قلبمون هم بشه از قبل دعوتش میکنیم ؟ برا اومدنش برنامه ریزی میکنیم؟
یا عر کسی از راه رسید در قلبمون رو به روش باز میکنیم و اجازه ی ورود بهش میدیم؟
و به خوبی ازش پذیرایی میکنیم همه ی وجودمون رو براش تعریف میکنیم باهاش گرم میگیریم و بعد مدتی که خسته شد بدون به جا آوردن حق مهمان پا میشه میره
رمان:مال من باشنویسنده:ستاره لطفیژانر: عاشقانه-تراژدیپایان خوش.خلاصه:داستان از آن‌جای شروع می‌شود که دریا، دخترک مثبت و درس‌خوان داستان ما عاشق می‌شود. عشقی عمیقانه و خالصانه!او نمی‌توان صریح عشقش را بیان کند، چون پسرک داستان، سام به نیلوفر. دوستِ دریا متعلق است!در این بینابین اتفاقای می‌افتد...
تنهای تنهاشدعلی ازبعد زهرا/باچاه دارد دردل بسیارمولا/گشته فراق فاطمه هرلحظه جانسوز/شداشک چشمان علی راهی دریا/بهریتیمانش علی مرهم گذاراست/آرامش شیعه فقط این عشق آقا/دخت نبی مهمان بابادربهشت است/راحت شده از ظلم دشمن بهردنیا/رکن ولایت فاطمه درزندگانی است/سخت است بهرمرتضی مولای تنها/با یادمان فاطمیه زنده مانده/یک انتقامی سخت دارد سوی اعدا/دیگر علی همتا وغمخواری ندارد/یار ولایت گشته است مهمان یکتا/سوی بقیع وکربلاهم سوگوار است/او انتظاری میک
یک امام جمعه شد مهمان عاشورائیان/همنشین با شهیدان درشب قدری عیان/حضرت خرسندرا خرسند رحمانی رسید/گوهرتقدیراو گشته شهادت درجهان/استجابت دردعایش زودمعنا گشته است/مثل مولایش علی پرزد بسوی آسمان/قاتلش چون ابن ملجم خنجراز رو بسته بود/شمرگونه باجنایت هست درخیل بدان/لیک اندر کازرون گشته عزایی بس بزرگ/درفراق یاررهبر چشمها شد بی امان/خوش بحال برشهیدان رهنمای عالمند/زمزم آمادگیها داده بر صاحب زمان/
دوستِ من‌درستــه که باید خودت برای خودت الگو باشی 
و هرروزت بهتر باشه‌از دیروزت
و به بقیه کاری‌نداشته باشی‌اما اگه متوجه شدی‌که
مثل اکثریت مردم فکر "می‌کنی‌‌، یک مکث کوچیک"
کن‌ خوب بیاندیش‌که مث بقیه نباشی‌اصلاً
به یاد داشته باش که خدا در قرآن بارها تاکید و تکرار کرده که 
اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایومنون، اکثرهم لایعلمون 
مومن دراین ماه خدا مهمان رحمان میشود/ازسفره فیض وعطا بسیاراحسان میشود/برکت ورحمت جلوه گر در کوچه های بندگی/سختی مشکلها براو هرلحظه آسان میشود/تیرعبادت می خورد بر قلب ابلیس ستم/شیطان وهمدستان او محبوس وزندان میشود/وقت سحر افطار را نزدیک کن باعاشقی/فصل بهاری بردعا یاکل قرآن میشود/گنج ولایت شیعه راتا روضه رضوان برد/اندر شب قدرش نگرتقدیر انسان میشود/آیدنشان ازمهدی وروز ظهور حضرتش/آماده بهرمقدمش رهبر وایران میشود/
 
#مادر#جوان_اهل_بیت#نشر:عهدمانا#نویسنده:نرجس_شکوریان
قیمت:۵۵۰۰ تومانتخفیف ویژه جهت نذری کتاب#سفارش از طریق@sefaresh_namaktab
 
راست و درست زندگی کردنقاعده‌های خوش‌بختی را در زندگی کسی دیدنچند روزی، چند ساعتی، لحظاتی با یک عزیز بی‌همتا گذراندن،در خانه‌ی او تکیه به دیوارش دادن و چشم دنبالش داشتن،فکر و ذهن را میزبان صحبت‌هایش کردن،دل را در کنارش بزرگ کردن ... تا بی‌نهایت...یک آرزوست...این کتاب لذت این آرزو را اندکی به جان می‌نشاند... اندازه‌ی قطره
تعارف با کرونا مهمان نوازی نیست!
 
 تعارف و مهمان نوازی در خلق و خوی ما ایرانیان نهادینه شده است به طوری که اکثر سیاحان و ایران شناسان غربی نیز بر آن صحه گذاشته ، این دو را از خصایص نیکوی ایرانیان برشمرده اند . 
 
با وجود پسندیده بودن تعارف و مهمان نوازی در زندگی روزمره اجتماعی مورد نخست یعنی تعارف بعضا دردسر ساز شده و برخی آن را بویژه هنگام سوارشدن آسانسور مطلوب نمی دانند یا برخی به کنایه می گویند ایرانی ها در جلو درب منازل کلی به هم تعارف می
یک دوستِ قدیمی، دوستِ دورانی که گذرانده‌ام، پیام داده که کسی برایش راجع به من کامنت گذاشته "چرا برای فاطمه.چ کاری نمی‌کنید؟" که یعنی چرا مغزش را از سرش بیرون نمی‌کشید که بیشتر به مهملاتی که سال‌ها بافتیم و حماقتی که سال‌ها آتش به هیزمش ریختیم، فکر نکند بلکه چشم‌بسته، آنطور که پیش‌تر می‌پذیرفت، بپذیرد، سربه‌راه شود، به راه برگردد؟ حقیقتا نمی‌دانستم اینهمه چشمِ نگران دارم. اما متاسفانه، اینجا هیچ آغوش گرمی پذیرای چشم‌های نگرانِ شما
بسته پذیرایی همایش در تهران
بسته پذیرایی همایش در تهران را چگونه تهیه کنیم ؟
شما میتوانید با انتخاب مراسم خود و انتخاب اقلام این پک را با کیفیت ترین و شیک ترین پک ها مراسم خود را برگذار کنید .
در یک سمینار یا همایش اکثر میهمانان را در یک پذیرایی نسبت به پایان آن رویداد میبینیم . 
فرض بر این که پذیرایی یک اتفاق مناسب است. و مردم از پذیرایی همایش لذت می برند.
راه هایی برای پذیرایی از همایش و سمینار های
1. انتخاب سالن مناسب
شما سالنی که برای مهمان
نام کتاب : مهمان صخره هانویسنده : راحله صبوریانتشارات : سوره مهرتوضیحات : این کتاب خاطرات محمد غلامحسینی از سال «۱۳۵۲» است که به دنبال شغلی برای خودش می گشته و بعد از مدتی متوجه علاقه اش به خلبانی می شود ، این کتاب دارای «۳۷۲» صفحه می باشد و بخش پایانی کتاب مدارک و عکس ها خلبان غلامحسینی آمده است و مناسب گروه سنی ( د و ه ) استقطعه ای از کتاب :بار دیگر هواپیما چرخی زد و با شدت جی بعد را وارد کرد شدت جی به قدری بود که سرم رفت لای دو پایم ودر حالی که ا
شام غریبان فاطمه مهمان بابا میشود/امشب بهشت جاودان براو مهیامیشود/اینک به استقبال اوبنگر خدیجه آمده/زهرای اطهردائما محبوب یکتامیشود/مظلومه ای والاگهر گشته شهیدراه حق/حیدربرای دفن اودرشب چه تنهامیشود/برکودکان فاطمی داغ بزرگی میرسد/اشک یتیمان درغمش ماننددریامیشود/آن سرورانسانیت کوثرزقرآن خداست/درپشت درب خانه اش مجروح زهرا میشود/بهردفاع ازعلی شدجانفشان مرتضی/تاروزمحشراسوه ای درراه مولامیشود/شیعه بگوید تسلیت بر حیدر واولاداو/زیراشهاد
خوراک روح که عوض شود
هربلایی برسرت می آید
جوری که دیگر نمی فهمی 
چرا همان آدمِ سابق نیستی!!!!
برسرِ روح هایمان چه آمده
که بهترین شب و روزهایِ سال
می آید ومی رود
و ما نفهمانه رد می شویم
از تک تکِ خوراکی های روح!
روحِ آلوده خور
ناپاک تر از آن است که
اینگونه واردِ رمضان الکریم شود...
شنیده های روح مان غیرالهی
گفته هایش شیطانی و عبث;
نگاه هایش حسرت و حسادت
و فکروخیالش افسار گریخته....
اینهمه را چقدر به دوش باید کشید؟!
اما بااین همه وصف
استغفار وغفران
سف
بیوگرافی و زندگینامه لیلا هازال کایا
بیومیو : هازال کایا به ترکی Hazal kaya در یک خانواده طبقه بالا در شهر غازی عینتاب ترکیه در ۱۰ اکتبر ۱۹۹۰ به دنیا آمد. او در دبیرستان ایتالیایی در استانبول درس خواند و در سال ۲۰۰۹ فارغ التحصیل شد. او هم اکنون در استانبول درس می خواند. پدر و مادرش هر دو وکیل هستند و وقتی او هفت ساله بود از هم جدا شدند. او به عنوان یک کودک هفت ساله که ویولن و باله می آموخت به دنیای هنر وارد شد. او همچنین عاشق رقص تانگو است و دوست د
چند روز به روضه مونده و هزینه کمی برای برگزاری روضه داریم 
ولی من و همسرم دوست داریم روضه مادرمون  به خوبی و باتشریفات برگزار بشه ..
آقا محمد با نگرانی بهم گفت:دوست دارم روضه امسال مثل پارسال با تشریفات برگزار بشه . بهش گفتم فکر می کنی پارسال هزینه روضه را تو دادی یا خود مادرمون . گفت  این حرفتا می دونم  ولی... 
ولی نداره خوده مادرمون  شخص می کنه روضمون چه طور برگزار بشه ،
من باور دارم که میزبان این مهمانی حضرت زهراست . و ما  افتخلر نوکری پیدا کر
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
استغفار (۱)
رجب، ماه استغفاره! ماه حمام کردنِ روح ...
جسمِ آلوده رو با آب پاک شتشو میکنیم و
روحِ زنگار گرفته رو در نهرِ استغفار .
آماده می‌شیم برای استحمامِ روح! 
ادامه مطلب
شبهای جمعه فاطمه مهمان دشت کربلاست/باگریه های دائمی دارالشفای نینواست/گویدحسین تشنه لب باشد غریب درجهان/محبوب قلب شیعیان ازاهل بیت مصطفاست/کم کم زمان منتقم آیدکه غوغایی کند/دربین خوبان جهان مولاولی آشناست/عباس اودرعلقمه ترسیم کرده عشق را/بهرظهور یوسفش آدینه هاوقت دعاست/دین ودل واشک بصرباعشق معنا میشود/زینب برای کربلا بانوی عشق ودلرباست/همراه زهراگریه کن مشمول رحمت میشوی/آنجا حریم اهل دل آن نردبان تا خداست/مهدی زشور نینوا آید به گلبانگ
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دارم شعر باران
ابر بهاران یاد یاران
یاد رخسار تو خورشید دلم شد
مهمان چشمم رویای تو
در باغ جانم آوای تو
از نگاه تو صبا مژده ها دهد
بر زلال آب چمن بوسه ها زند
مرغ سپیده خوش می سراید
نرم و سبک بال پر بگشاید
مثل نسیمی بر موج آ
مثل پریدن پرواز خواب
همه جا رنگ سحر چهره نموده
آبی و دریا در جان هم
ابر و سپیده پنهان هم
به تماشای تو گل سینه گشوده
در دفتر عشق طرحی دارم
رنگ زمان را شرحی دارم
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دار
دل شده مهمان عشق ، معجزه آغاز شد 
در شب پایان درد ، سوز دلم ساز شد 
از لب یارم رسید ، باز نویدی  
دگر 
کلبه ی احزان دل ، خانه ی دلباز 
شد 
از شب تارم گذشت ، ماه جهانتاب 
من 
نور به من هدیه داد ، مه رخ طناز 
شد 
بوی شقایق رسید ، باد صبا از 
کجا ؟!
از تن دلدار بود ، غنچه ی دل باز 
شد .
فصل خزانم تمام ، فصل جدایی 
ز غم ،
همدم شبهای من ، اله ای ناز
شد 
تا به فلک پر کشید ، عرصه ی سیمرغ دید،
بال خیالم کبود ، او پر پرواز  
شد 
میکده ها بسته بود ، ساغر من پر
عطش
آخرش یک نفر از راه می رسد که بودنش ؛
جبرانِ تمامِ نبودن هاست ، جبرانِ تمامِ بی انصافی ها و شکستن ها ...
یکی که با جادویِ حضورش ، دنیایِ تو را متحول می کند .
جوری تو را می بیند ، که هیچ کس ندیده ، جوری تو را می شنود ، که هیچ کس نشِنیده ، و جوری روحِ خسته ی تو را از عشق و محبت ، اشباع می کند ؛ که با وجود او ، دیگر ، نه آرزویی می مانَد ، برایِ نرسیدن و نه حسرت و اندوهی برای خوردن ...
بعضی آدم ها ، خودِ معجزه اند . انگار آمده اند تا تو مزه ی خوشبختی را بچشی ، آم
از من نپرس چه خبر؟
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رویای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که چه خبر؟
| سعاد الصباح |
عید امسال با مهمانی نا خوانده..
کم کم به لحظات پایانی سال 1398 نزدیک می شویم.
یک سال دیگر با فراز و نشیب ها،تلخی ها و شیرینی ها و غم ها و خوشی هایش گذشت...
اما امسال عیدی متفاوت در پیش خواهیم داشت؛عیدی با مهمانی ناخوانده که وجودش خوشایند نیست...
اما خب این نیز بگذرد...
بودند کسانی که عید سال گذشته را با خانواده خود به خوشی سپری می کردند اما حال درگیر مهمان نوازی این مهمان خوفناک شدند و هم اکنون زیر خروار ها خاک آرمیده اند...
این نیز بگذرد...
کاش کمی رعا
امسال اولین تابستانی نیست که مهمان‌دار شده‌ام اما اولین تابستانی است که همراه با علی و مقتضیات همراهی‌اش باید پذیرای مهمان‌ها باشم. مهمان‌های هرساله‌ام مامان و بابا بودند که یا من یادم رفته است اولین باری که مهمان‌مان شدند اوضاع چه طور بود یا ناخودآگاه با نظم ذهنی و مدل من سازگارتر بودند.
مهمان‌های امسالم را خیلیی دوست دارم. چندین سال است که منتظر آمدن‌شان هستیم و لبخند رضایتی که روی لب های محمد است بیش از هر چیزی به من آرامش می‌دهد.
این هفته یه مهمان بزرگ داریم خونمون ..
مهمانی که دلیل خلقت این عالم هستی است
مهمانی  که خدا به حضرت محمد درموردش فرمود 
ای محمد اگر تو نبودی افلاک را نمی افریدم اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و  اگر فاطمه نبود شما دوتن را نمی آفریدم 
مادرمون حضرت فاطمه دلیل خلقت علم هستی است 
وایی چقدر من خوشبختم . 
یعنی خوشبختی بیشتر از اینه که  مادری داشته باشی 
که تمام عالم هستی برای او آفریده َشده باشه 
پس اگه این دنیا برای مادرمون آفریده شده،ایشون همه کا
جناب آقای ................. 
ریاست محترم دانشگاه .................   

با سلام و عرض احترام 
بدینوسیله اینجانب دانشجوی ورودی مهر ماه سال .................
 به علت اینکه پس از قبولی در دانشگاه و شروع دوران دانشجویی خود
متاهل گردیده و محل اشتغال دائم همسرم در شهر ................. است،
تقاضای حضور به عنوان دانشجوی میهمان به مدت .................  به
دانشگاه .................  را دارم. البته مشکلات دیگری از جمله
مشکلات (مالی، اجتماعی، خانوادگی و  فوت یکی از اقوام درجه اول) نیز
در این بین
The
little girl doll told the guest, "Do you want to see your bride?" The
guest replied kindly, "Yes. Lady ran and brought all his dolls, some of
them very cute among them ..."There
was a Barbie doll. She asked the girl what they loved most of all ...
and thought to herself: Barbie, sure. But she was very surprised when
she saw. Grabbing a piece of doll that was a hand. He
said: "I love it most of all." Curiously, he asked: "It's not too
beautiful!" The little girl replied: "If I do not like her, I do not
have any other icons to play with her and love her, Breaking down ...
 
۱۷ نفر مهمان نوروزی این روزهایم کم بود که به لطف مسئولین امر ، و تلاش های بی شمار عروس و خواهر گرامیش و خواهر خودم 
۸  نفر دیگه امروز و امشب و تا پایان تعطیلات هفته قراره مهمان خانه ی ما باشند و دریغ از یک کمک از طرف میزبانان (عروس و خواهران)  :|
وسایل پذیرایی آماده ، لوازم و وسایل خواب آماده تر ، و مسئول پذیرایی هم که بنده باشم در حال آماده باش !
خودشون دعوت کردند و گفتند بیایند بعد برای اینکه خاطر ما مکدر نشود اجازه خشک و خالی در آخر از من و پدر
محمدِ همیشه ساکت و بی‌آزار، عضو کمرنگ کلاس ما بود. درمیان دوستی‌های چند نفره‌ی هرکدام از ما، جایگاهی نداشت. کسی نمی‌دانست پشت‌ چهره‌ی سردش، چه‌ها نهفته و البته برای کسی اهمیتی‌ هم نداشت که‌ بداند. برای کسی مهم‌ نبود از رازهای نهفته چهره‌ی سرد و نه‌چندان جذابش چیزی بفهمد. از نظر ما، دوستِ به‌درد بخوری نبود. مایی که باید با کسی دوست شویم که به‌دردمان‌ بخورد.یکی از روزهای زمستان سال آخر پزشکی، هوای یخ‌زده‌ی شهرکرد و غم روزهای پایانی
✍ نشستی با کی حرف میزنی؟
فکرت پُر از حرف شده، 
پُر از بگو مگو،
پُر از ....
کاش اون حرفُ میگفتم!
کاش جوابشُ اینجوری میدادم!
و.... به همین سادگی، تمامِ ظرفِ روحت، پُر میشه از حرفایِ اَلَکـــی....
و این حرفای الکی، راهِ الهاماتِ آسمونی رو بروی قلبت می بنده.
✨نماز می خونی... تمرکز نداری!
قرآن میخونی، لذّت نمی بری!
خلوتات با خدا، پُر میشه از تصورِ آدمای دیگه!
حالا یه سؤال؛
ظرف روحِ تو، واقعاً اونقدر کم ارزشه، که با حرفای الکی، پُرِش کنی؟
مراقبِ دلِت با
در رابطه با موضوع حالت مهمان,شاید در بین دوستانتان هستید و یکی از دوستانتان برای چند لحظه گوشی شما را از شما بخواهد و این امکان وجود دارد که شما دوست نداشته باشید گوشی خود را به آن بدهید در این بین اگر شما نخواهید که گوشی خود را بدهید قطعا دوستتان ناراحت میشود پس باید چه کاری انجام بدهید تا کسی که از شما گوشیتان را درخواست کرده ناراحت نشود؟در میبایل راه حلی برای این موضوع یافته ایم با ما همراه باشید...
ادامه مطلب 
رئیس جهاد کشاورزی آب پخش گفت:جمعیت میلیاردی ملخ های صحرایی از امارات و عربستان به سمت جنوب کشور مهاجرت کرده اند و اگر بدرستی با آنها مقابله نشود تا 5 سال مهمان ما خواهند بود.
به گزارش سفیر جنوب؛مهندس محمد اسماعیل شفیعی در نشست شورای اداری بخش آب پخش اظهار داشت:جمعیت میلیاردی ملخ های صحرایی از امارات و عربستان به سمت جنوب کشور مهاجرت کرده اند و اگر بدرستی با آنها مقابله نشود تا 5 سال مهمان ما خواهند بود.
ادامه مطلب
"خصوصیّت برجسته‌ی جامعه‌ی ما «عدم تعادل» است. برای آن که ما در هرج و مرجِ مادّی و معنوی غوطه‌ور نشویم، از داشتنِ یک حدّاقل تعادل ناگزیر هستیم، پس باید هوشیار بمانیم. باید هدفی برای جامعه‌ی خود تعیین کنیم.این هدف باید بدانگونه باشد که هر فردی خیرِ خود را در خیرِ جامعه ببیند؛ به عبارت دیگر، این "تنـهارَویِ" لجاج‌آمیز باید جای خود را به روحِ همکاری بدهد. بدینگونه، نوعی تعاونِ صمیمانه بینِ طبقات مختلف اجتماع از یک طرف و بینِ ملّت و دولت از طر
بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنموین چرخ آدم‌خوار را، چنگال و دندان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز، منتا جغد طوطی‌خوار را، در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنمبشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفمتا گردن گردن‌کشان، در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخورچون اصل‌های بیخشان، از راه پنهان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبه بودم کان شدمگر در
دانلود پاورپوینت مطالعات هتل اقامتی
اهداف در طراحی طبقات اتاق‌های خواب 1- نورگیری 2- جهت باد 3- دیدن احتمالی اتاق‌های مهمان 4- محل استقرار ساختمان به نحوی که از خیابان دیده شود. 5- جلوه نسبی ظاهر بنا و هزینه‌ی ساختمانی انواع ترکیب‌های مختلف برای اتاق‌های خواب ملاحظات در طراحی طبقات 1- طرح باید طوری سازماندهی شود که اتاق‌های مهمان حداقل 70 درصد از زیربنای ناخالص طبقات را اشغال کند. 2- آسانسورها و ...
دریافت فایل
یکی بیاد منو بیدار کنه !
بیاد و بگه همه چی خوابه !
تو خوابی نسیم 
بیدار شو !
چشماتو باز کن که همه چی شوخیه
چشماتو باز کن که وقت بیداریه !
باز کن و خودِ واقعیتو ببین؛نگاه کن خودتو :)
نگاه کن چقد قشنگی :)
نگاه کن که چقده همه چی قشنگه
باز کن چشماتو دختر !
دیگه همه چی تموم شده، دیگه این طوفان از سرت گذشته .. :)
پاشو این روحِ خاک گرفتتو بتکون و یه نفس راحت بکش :)
پاشو دختر جانم
پاشو که دیگه تنها نیستی نسیم
دیگه اون حسای تنهایی و بیهودگی تموم شده نسیم
دیگه میتو
سلام
شنبه شب بود، رفته بودیم برای نماز مغرب و بعدش تو حیاط حرم، کنار یکی از دوستان همراهمون نشسته بودیم به گب زدن.... همسر زنگ زد که باشو بیا بریم برای شام! بعد آروم گفت غذای حضرتی بهمون دادن!!!
سه رو آخر سفرمون رو مهمان یه اردو بودیم. دوستان داخل اردو گفته بودن یه وعده غذای حضرتی خواهیم داشت، اما مسیول گفته بود اسم شما جزو لیست غذا نیست :( و ما هم دل کنده بودیم!
حالا زنگ زده بود و دو تا برگه ی غذای حضرتی برامون آورده بود.... فکر کردیم باید بریم صحن آز
روزی ملا نصرالدین در خزینه حمام به خواندن پرداخت. آواز خود را بسیار نیکو و شیرین یافت. پس به نزد حاکم رفت و به او گفت هر آینه مهمان گرانقدری داشتی مرا خبر کن تا از آواز ملکوتی خود وی را مستفیض گردانم.
بعد از مدتی چند نفر مهمان حاکم شدند و حاکم خواست تا بساط سرور آنان را مهیا کند پس یاد ملا افتاد و به نوکرانش دستور داد تا وی را حاضر کنند.
ملا که آمد به وی گفت: بخوان.
ملا گفت: فرمان بده تا خزینه ای بیاورند.
حاکم گفت مردک چطور اینجا خزینه مهیا کنم؟ پس
به هر حال تو یک تابوت داری و منی ک از تک تک این کلمات متنفرم. به هر حال در تو اشتیاق کمی بود و منی ک سرشار از حماقتم. برایم فرقی نکرد، هزاران بار به چشم، به گوشت و قلبم دیدم و نفهمیدم، نخواستم چنین فهمیدنی را. به یقین، به قوانینِ جاذبه و هر چه ک بشود آن را معتبر شمرد. به تابش اولین پرتو صبحگاهی ک می نشیند روی این دنیای مادی، همگی معنای یکسانی دادند و من هم آن را شنیدم ولی نخواستم ک ببینم. صدایِ قلبِ من سنگین است و از درک کردنش منزجر می شوم. به پمپاژ
به هر حال تو یک تابوت داری و منی ک از تک تک این کلمات متنفرم. به هر حال در تو اشتیاق کمی بود و منی ک سرشار از حماقتم. برایم فرقی نکرد، هزاران بار به چشم، به گوشت و قلبم دیدم و نفهمیدم، نخواستم چنین فهمیدنی را. به یقین، به قوانینِ جاذبه و هر چه ک بشود آن را معتبر شمرد. به تابش اولین پرتو صبحگاهی ک می نشیند روی این دنیای مادی، همگی معنای یکسانی دادند و من هم آن را شنیدم ولی نخواستم ک ببینم. صدایِ قلبِ من سنگین است و از درک کردنش منزجر می شوم. به پمپاژ
من اگر بمیرم هم، دور از انتظار نیست که زود زنده شوم. بینِ دیوارهای گذار، نامرئی عبور می‌کنم و صدای خنده‌ی شاد دخترهای کوچکم، شادم می‌کند. آن‌ها به من شبیه‌اند، روی زمین بند نمی‌شوند، بازی‌شان شبیه دعوای گنجشک‌هاست، پُر از پرپر و جیک‌جیک و هوا، مثلِ آب بازی‌ست، زمانِ دلت را همان‌ شکلی می‌دزدد و به جایَش از  یک دنیا لبخندِ بی‌هوا جا می‌مانی و به جایَش می‌رسی، و دلت هنوز هم خنک می‌شود.
من اگر بمیرم، به تمامِ خانه‌هایی که زیسته‌ام سر
نمی‌دانم بعد از چند سال، اما بعد از سال‌های طولانی بود که شیرین‌عسل خریدم. اولین گاز را که زدم خودم را از روی ذوق به سمت عقب پرت کردم و روی مبل ولو شدم. نمی‌دانم از طعم خود شیرین‌عسل بود یا از طعم خاطرات روزهای خوب و ساده‌تر. روزهایی که دلار 16 هزار تومان نبود. روزهایی که به خاطر ویروس کرونا قرنطینه نشده بودیم. روزهایی که حتی نمی‌دانستم مهاجرت چیست. از کثافتِ سیاست چیزی نمی‌دانستم. روزهایی که میگرن نداشتم. قرص ضد افسردگی نمی‌خوردم. روزها
عشق، بردگی نیست. از همسرمان توقع نداشته باشیم که اگر من را دوست دارد، در برابر هر خواسته من بگوید: چشم!این بردگی است. می‌خواهی برده‌داری کنی یا همسرداری؟ می‌خواهی در خانه‌ات کُلفَت داشته باشی یا خانم؟کُلفَت، همسر نیست!نوکر، هم همسر نیست!همسر خوب این نیست که هرچه تو بگویی، بگوید:چشم! همسر خوب آن است که دیدگاهش را محترمانه به شما بگوید، شما هم گوش کنید و باهم به توافق برسید.⛔️ برده‌داری نکنیم...➖برده‌داری ما را به هیچ‌جا نمی‌رساند.نه ک
به تو رسیده ام در تقدیریکهاز گذشته ای آمده بود..از قلبیکه میخواست بتپد..اماباید میماندبایددر آن کُماقلبش را سر به نیست میبُرد....شُوکی میخواستتا دوباره بتبد..برای همین اگر تقدیر این تپیدن نبود..هیچ گذشته ایقلبم را به کُما نمی بُرد..و من از حسرتیآمده امکه آرزو بود..از همان روزی آمدم که بهشت در حسرت انسانیتبود..انسان ولی نبود..ولی اکنون انسان هست باز هم..دیگر حسرتی نیست..و دوباره انسانیت دستِ فرشته ها را میبوسد!،انسانیت است آرزو....خُداوند تقدیری
اون خونه که بودیم، به حضرت آقا گفتم اگه تا بیستم اسفند رفتیم خونه ی جدید، به مناسبت سالگرد بابام که مصادف میشه با وفات حضرت زینب (س) یه مراسم کوچیک خودمونی بگیریم و یه شام ساده بدیم.
وقتی ندا اومد که اسباب کشی کنید، تصمیم خودمونو برای جلسه گرفتیم و به دوتا از مهمونامون هم گفتیم. 
ولی خدا کاسه کوزه مون رو بهم ریخت. در واقع میخواست بهمون ثابت کنه که اراده ی من بالاتر از اراده ی همه ی عالمه. 
به قول حضرت امیر: عرفت الله به فسخ العزائم... یعنی خدا رو ب
من دوست‌های خیلی خوبی توی بلاگستان پیدا کردم. دوست‌هایی که بیشترشون عقایدِ
نه تنها متفاوت، بلکه متضادی با من داشتن. اما من حفظ دوستی رو در
اولویت قرار دادم. گاهی اون‌ها پست‌هایی می‌نوشتن که حتی با بنیادی‌ترین اعتقادات من
هم مخالفت می‌کرد. اما من می‌خواستم دوستِ اون‌ها بمونم. هیچوقت کمترین تلاشی نکردم
تا یکی رو قانع کنم که اشتباه فکر میکنه چون من جورِ دیگه‌ای فکر میکنم. من اون‌ها
رو مستقل از عقیده‌شون دوست داشتم.|link|
چارلی عزیز؛ به خا
دیشب وقتی رسیدیم نان تازه به دست داشت از پله‌ها بالا می‌آمد. با اینکه نزدیک اذان بود و شواهد نشان می‌داد که نانوایی شلوغ بوده، با لبخند پهنی از همان پایین پله‌ها به همه‌مان سلام بلندی داد و تا چشمش به سفرۀ افطار افتاد گفت "به‌به عروس‌ها چه کردید!" (در حالیکه فقط سبزی و گوجه و خیار گذاشته بودیم و اصلاً کار سخت و پیچیده‌ای نبود). به تک‌تکمان با اسم، خوش‌آمد می‌گفت و رو به پسرک می‌گفت، "هیچ‌جا نونای مادر جونت رو نداره. هر جا رفتی، افطارها ر
صبح، حوالی ساعت 9، اتاقِ من
جثه‌ی 18 کیلو و 300 گرمی‌اش را بغل کرده‌ام و روبه‌روی کتاب‌خانه‌ام ایستاده‌ام و به سوال‌هایش پاسخ می‌دهم. نگاه‌ش به هم‌راهِ سوال‌هایش از ماکت نقره‌ای‌رنگ برج میلاد سر می‌خورد روی مجسمه‌ی سنگی سمت راستِ طبقه‌ی دوم.
+ این چی‌ه؟
-  این مجسمه‌س.
+ مجسمه چی‌ه؟
-  مجسمه، صورت کوچیک‌شد‌ه‌ی یه آدم‌ه که با سنگ یا چوب درست‌ش می‌کنن.  
+ آدم؟
-  آره. الآن این صورت یه آدم‌ه. می‌بینی؟ چشم و دماغ و دهن و گوش داره.
+ آه
بک لینک pbn، سئو لینک خارجی، سئو لینک داخلی، لینک بیلدینگ، بک لینک ایمیل، سئو سایت وردپرس، سئو تایتل، سئو سایت، بک لینک پست مهمان، سئو عنوان و از مهم ترین مسائل آموزش سئو، بهینه سازی سورس سایت، بازاریابی اینترنتی، بک لینک، تحلیل سایت، سئو سایت، طراحی سایت و آموزش سئو است. از این رو برای کسب و کار آنلاین ضروری است تا در دوره های آموزش سئو جامع شرکت کنند. ما به شما آموزش سئو سایت مثناسئو به مدرسی استاد دکتر محمد کرمی را توضیه میکنیم. زیرا که دکت
یکی مهمان ناخوانده ز هر درگاه رانده سخت وامانده رسیده نیمه شب از راه ‚ تن خسته ‚ غبار آلود نهاده سر بروی سینه رنگین کوسن هایی که من در سالهای پیش همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم هزاران نقش رویایی بر آنها در خیال خویش و چون خاموش می افتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم گیاهی سبز میرویید در مرداب رویاهای شیرینم ز دشت آسمان گویی غبار نور بر می خاست گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم نسیم گرم دستی حلقه ای را نرم می لغزاند در انگشت سیمینم لب
مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. این‌که جماعتی خود را در سماع بر من می‌زنند و بعضی یاران ایشان را منع می‌کنند، مرا آن خوش نمی‌آید. و صد بار گفته‌ام برای من کسی را چیزی مگویید. من به آن راضی‌ام و آخر من تا این حد دلدارم که این یاران که به نزد من می‌آیند، از بیم آن که ملول نشوند، شعری می‌گویم تا به آن مشغول شوند، و اگر نه من از کجا شعر از کجا؟
واللّه که من از شعر بیزارم، و پیش من از این بَتَر چیزی نیست! هم‌چنان است که یکی دست در
ارسال پست مهمان مهمترین استراتژی برای افزایش میزان خواندن وبلاگ شما است.
پست مهمان چیست؟
“پست مهمان” به معنی نوشتن و انتشار مقاله در وب سایت یا وبلاگ شخص دیگر است.برخی وب سایت ها این امکان را در سایت خود ارائه می دهند. و آن را در وبلاگ های دیگر با مخاطبانی که می خواهند با آنها صحبت کنند، انجام می دهند. این یک راه عالی برای ارتباط با خوانندگان جدید و نشان دادن نام شما است.سه دلیل وجود دارد که پست مهمان چنین استراتژی کلیدی برای هر وبلاگ نویسی ب
از بچگی آرزو داشتیم یک بار هم که شده یک جایی نقش مهمان را داشته باشیم 
خیلی خانمانه دعوتمان بکنند بعد برایمان سفره بیندازند بعد هم ما عقب بنشینیم و آنها سفره را جمع کنند بعدش یک لیوان نوشیدنی خنک بیاورند اگر هم هر از گاهی از سر تعارف خواستیم بلند شویم و کمکی بکنیم به زور سر جایمان بنشاننمان و بگویند اِوا خاک عالم شما مهمانید 
بچه که بودیم اگر جایی میرفتیم مهمانی بعد از غذا مادرمان با چشم و ابرو میفهماند که پاشو سفره را جمع کن ظرف ها را بشور ص
از قضا(یی که سعی می‌کنم به آن اعتقاد نداشته باشم!) امروز دردِ دل کردن یک دوستِ نزدیک، درباره‌ی نگرانی‌هایش بابت یک انتخاب مهم و اختلاف‌نظر اطرافیانش با او و این‌که می‌گفت از نظر آن‌ها او اشتباه فکر می‌کند و‌ من در جواب گفتم از کجا معلوم که درست فکر می‌کند و اصلا از کجا معلوم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، باید همزمان شود با خواندن بخشی از کتاب "جزء از کل" (که هنوز نمی‌دانم دارد چیزهای بسیاری به من می‌آموزد یا وقتم را تلف می‌کند!) که د
در از آن روز هایی بِ سر می برم کِ ثانیه بِ ثانیه توانایی نفرت از خود در من جاندار تر می شود.
اشتباهاتم فشرده شده اند و برخی از آنها کِ مرتبط با اشتباهات گذشته ام هستند دیگر دارند مغزم را روی دیوار می پاشانند.
همش کله ام پر است از چرا آن کار را کردی ها و چرا آن کار را نکردی ها،
پر از حرف های تند و حرف های نا بِ جا،
پر از کم کاری های مشهود و پر از رخوت و سستی ای بی دلیل.
شده ام پر از قضاوت هایی کِ هرگز تا سال گذشته در من نبودند،
پرم از حسادت ها؛ حسادت ها
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
 
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شیطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شیطون بودم و کارها
این
تخت تا شو مکانیزمی ساده دارد. یک فریم نفری و تاشو با تشکی انعطاف پذیر
کلیت این تخت را تشکیل می‌دهند. این تخت تاشو خصوصا برای دانشجویانی مناسب
است که مدام در حال نقل از این سوییت به آن سوییت هستند. خانواده‌هایی که
مهمان‌های زیادی دارند نیز می‌توانند چند تا از این تخت‌های تاشو را در
خانه داشته باشند تا در هنگام خواب مهمان‌ها مشکل کمبود رخت خواب و جای
خواب نداشته باشند.
همانطور که می‌بینید وقتی این تخت تا می‌شود، جای
بسیار کمی می‌گ
تو خیلی وقته منو تنها گذاشتی 
همون موقع ها که ترسیدم احساس تنهایی کردم حرص خوردم بهانه گرفتم هزار تا انگ بهم نسبت دادی رفته بودی 
دوس داری بهت کاری نداشته باشم گیر ندم عصبی ت نکنم تو شرایط حال حاضر با این روحِ مریض فقط میتونم برم تو غارم و تنها به سرنوشتِ خراب شده م فکر کنم هی بغض کنم هی خودمو بغل کنم تا بتونم روی پای خودم وایسم تا دوباره خوب بشم ولی اینبار سرپایی که به هیچ عشقی اعتقاد نداره. 
 
وقتی بیرونِ غار بهت پناه میارم اینجوری تیکه پاره
شهید احمدحاجیوند الیاسی اهل نماز اول وقت و نماز شب بود... یک روز چون مهمان داشتیم و همه خسته بودن همان اوایل شب خوابیدن.
احمد چون مانند مولایش امام علی(علیه السلام) کمک به مستضعفان را دوست داشت با کمک چند خیر دیگر شبانه برای یتیمان و ضعفا غذا و مصارف روزانه آنها را برایشان جمع آوری و بطوریکه کسی متوجه نشود به آنها تحویل میداد به همین خاطر دیر به خانه می آمد،
وقتی که آمد مشغول نماز شب خواندن شد که مهمان هایمان بیدار شدن، و همراه احمد به امید این
در برابر بعضی ها نمیتونم خود واقعیمو حفظ کنم!! شایدم این خود واقعیمه که اینجور وقتا بیشتر خودشو نشون میده! فقط اینو میدونم که مهمان باید مهمان باقی بمونه و احترامش دست خودش باشه :/ به مامانم میگه چاییت حاضره؟ مامانم میپرسه نه میخوای برات درست کنم؟! میگه نه چندساعت دیگه برام آماده کن!!!!
کتاب بیشعوریو دادم بخونه :)  
البته فکر نکنم کارساز باشه آخه هنوز دو ساعت نشده صفحه های آخرشه :/ چیزیم فهمیده به نظرتون؟!! حداقلش اینه وسط درس خوندنم هی حرف نمیز
مهم نیست چجوری! بلند شو!با همین جمله که توی ذهنم میچرخید،زنگ زدم به رفیقِ عزیز و شرط و شروط گذاشتم که یه سه‌شنبه رو خالی کنیم برای هم...که اگه قرارِ سینما بریم،نریم!که اگه قرارِ بشینیم درس بخونیم،نخونیم!که اگه قرارِ تا لنگِ ظهر بخوابیم،نخوابیم!گفتم این روزهای آخریِ پاییز،بیا به قولی که بهت دادم،عمل کنم.بیا بریم یه کوچه که کُلی برگ‌های زرد و نارنجی پهنِ زمینش شده.بیا بریم خش‌خش کنیم رفیق!شال و کلاه کردیم و رفتیم...روی برگ‌های خشک و نیمه‌جون
گفته بودم یکی از همکلاسی‌هام شبیه دختر بوشهری موردعلاقمه و از اول ترم همه‌ش دلم می‌خواست باهاش دوست بشم؟ امروز ناهار رو با هم خوردیم و بعد از ناهار هم راه افتادیم تو دانشگاه، تا یه مسیری رو قدم زدیم. دانشگاه ما خیلی بزرگ و جنگلیه. خیلی قشنگه. ولی خب این گشت زدنا و کشف کردنا رفیق می‌خواد. من بلد نیستم این شکلی تنهایی خوش بگذرونم. راستش اصلا بهم خوش نمی‌گذره! الان مثلا مدت‌هاست خودم تنها میرم سلف صبحانه و ناهار می‌خورم و زندگیم لنگ داشتن دو
باید برود راه خودش راعشق،اما !چیسترازِ درکمندِ نگاهگیسوی های بارانی
ناز بی تکرار کمانی ابرویطناز
خنده های مستانهبا لبهای کبودِازآتش خشمْدر آتشکده ِخاموشی
جان می آید به لبتا از لبتکلامی عاشقانه رامهمان باشمدر بستر فردایت
-من که باور نمی کنم.مرد با لحنی بی تفاوت حرفش را می زند و کمی از دوستش فاصله می گیرد. حالا هرکدامشان یک طرف نیمکت را اشغال کرده اند.-پس یک ساعت ه دارم وِر می زنم؟ خب همون اولش می گفتی.-همون اول گفتم این بحثا عقلی نیست و خودت می دونی به این بحثا علاقه ندارم اما مگه گوش میدی؟چند لحظه که به سکوت می گذرد، مرد این بار با لحنی گرم ادامه می دهد؛-آخه مگه میشه آخر دنیا رو پیش بینی کرد ؟ یه دلیل بیار چرا باید باور کنم ؟دوستش سرش را به طرف مرد بر می گرداند و با
سوار بر باد رفته ای آنقدر دور ک دیگر هیچ، نجوای آهسته و غمناکی شنیده نمی شود. انگار ک، به دنبالت چشم توی یک دنیای تماما تاریک بچرخانم. هیچ چیز نیست، و اثری. هیچ نیست و رد پای اندکی ک سابق پیدا کردنشان می شد اما حال؟ همه ی رو به اتمام رفتن هایی ک دم می زدیم تمامِ این سالها، تمامِ گریه کردن ها و فریاد هایی ک می زدیم توی این کلمات و می ترسیدیم، شاید و دقیقا از امروز. از امروزی ک به سرمان آمد و انگار، تمام "به پایان رسیدن" هایی ک حس می کردیم، واقعی شده
نوشته‌های روی شن ها،مهمان اولین موج دریا هستند،
اما حکاکی‌های روی سنگ،مهمان همیشگی تاریخند ...
مانند دوستان خوبکه حک شدگان روی قلبند!و ماندگارانی ابدی ...
تقدیم به دوستان همیشه خوبمسپاس از همراهی شما
 
قوی باش و نترس...
هرگـاه بترسی، شکست می‌خوری.ترس از تنگدستی، ترس از شکست، ترس از دست دادن!ترس هیچ قـدرتی برایـت به جـا نمی‌گذارد!وقتی هراسانی، آن‌چه که از آن بیم داری را به سوی خود می‌کشانی…آن‌قدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی…
زن
دیشب با هفت نفر از دوستان یک دورهمی خودمانی داشتیم. اگر خستگی ناشی از به تنهایی تمیز کردن یک خانه و سرخ کردن 35 کوکو زیر برق افتاب ساعت سه بعد از ظهر را نادیده بگیریم، بله به من هم بسیار خوش گذشت. اگر گلی مدام حرف‌های آزاردهنده نمی‌زد بهتر بود ولی خب. ما همیشه در بهترین وضعیت ممکن قرار نداریم.
گوته (شاعر و نویسنده‌ی آلمانی) : سالیان دراز کشیشان ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس دور نگه داشتند؛ اما هرقدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن بُهت و حیرت عجیبی در ما ایجاد نمود. به‌زودی این کتاب توصیف ناپذیر، محور افکار مردم جهان می‌گردد..لئو تولستوی (نویسنده‌ی روسی) : هرکس که بخواهد سادگی و بی‌پیرایگی اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقی ا
عصر یک مهمان کوچولو دارم
5 سالشه
برای مادرو پدرش کاری پیش اومده
مادربزرگ و پدربزرگ مادریش مسافرت هستن
مادربزرگ و پدربزرگ پدریش کار دارن
و وقتی گفتن بهش حق انتخاب داری بین خاله و دایی
گریه کرده که نمیرم و میرم پیش خاله فلانی که من باشم
البته من خاله واقعیش نیستم
چون اصلا خواهر ندارم
مادرش باهام حرف زد منم قبول کرد
من هیچ نسبت نزدیکی باهاشوت ندارم یکم برام عجیبه
معمولا وقتی بچه ها پیشم می ان میگن باهامون بازی کن میگم کار دارم
دو تا سطل عروسک پ
۱- سالن دارای مکان مناسبی باشد
مکان سالنی که می خواهید انتخاب کنید بسیار اهمیت دارد. شما باید ابتدا در شهر به مکان هایی بروید که تالارها دارای پراکندگی مناسب باشند. این سالن باید برای تمامی مهمان های شما در دسترس باشد تا مهمان های شما به راحتی بتوانند به آن تشریف بیاورند.
۲- ظرفیت سالن پذیرایی
موضوع دومی که اهمیت پیدا می کند، ظرفیت سالن می باشد. وسعت و بزرگی سالن بسیار با اهمیت است. شما باید بدانید برای چند نفر مهمان می خواهید تالار رزرو کنید
پیشنهاد آشپزی آخر هفته با منوی ژاپنی
سالاد ژاپنی و نودل چو مین و بیسکویت چای سبز منوی ژاپنی خوشمزه ای را تشکیل می دهند و اگر شما تمایل دارید در آخر هفته اعضای خانواده و مهمان هایتان را سوپرایز کنید بهتر است این منوی غذایی را تهیه کنید.
 
دستور تهیه سالاد ژاپنی پیش غذای سالم
سالاد از انواع پیش غذاهای سالم و پرطرفدار است و اگر شما تمایل دارید برای پذیرایی از مهمان هایتان پیش غذایی ساده را تهیه نمایید بهتر است از طرز تهیه سالاد ژاپنی غافل نشوید.
بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب، افتادن به راه و رفتن، دور...
بعد اون مهمان های عزیز، همسر رفت
آخرین نفر هم داداش بود که رفت
حس کسی رو داشتم که توی قبر گذاشتندش و دارن او رو با خودش و حساب کتابش تنها می ذارن
غربت یه جورایی تمرین جان کندن باشه شاید...
توفیق اجباری به ترک تعلقات...
سورک یکی از شهرهای کوچک مازندران است که عالی‌ترین شکل فرهنگ میزبانی و مهمان نوازی ایرانی را می‌توانید آنجا تجربه کنید.
  
اگر پای صحبت گردشگران خارجی که به ایران سفر کرده‌اند بنشینید، بدون استثنا ایرانی‌ها را با صفت “مهمان نواز”  معرفی می‌کنند. مهمان نوازی یکی از ویژگی‌های فرهنگی ایرانیان است که نقش  مهمی در صنعت گردشگری ما دارد. بسیاری از افراد برای لمس مهمان نوازی  ایرانی و تماشای رفتار فرهنگی ایرانی‌ها با گردشگران، تصمیم به سفر
...
...
...
هیچی دیگه! 
حرفی برای نوشتن نداشتم گفتم کمی با هم سکوت کنیم و گوش فرا دهیم به فرمایشات گوهربار و شخصی ذهن مان! :)
...
...
...
...
این سه نقطه ها ذهنیات سانسور شده ی من است. الحق سانسورچی خوبی هستم. 
مطمئنم وقتی اسم سانسور وسط می آید همه فکر ها می رود توی تختخواب و پایین تنه. ولی این طور ها هم نیست. ما آدم ها دوست داریم دیگران این فکر را در مورد حرف های قورت داده مان بکنند. ولی واقعیت چیز دیگری است. 
من با صداقت بهتون میگم که فکرهایم در همین لحظه مرب
چقدر تهاجم فرهنگی شرقِ غربی سنگین بوده که توییتری که محل نزاع سیاسی است، چند ماه است که ترندش کلمه #exo است. #EXO یک گروه ۹ نفره خواننده کره‌ای است که از قضا مشغول برگزاری یک فستیوال هم هستند.
از هالییود بدتر کره جنوبی است که دوست کره دوستِ ما نزدیک به ۳۰۰ هزار تومن برای خریدن یک پک عکس و موزیک اورجینال black pink پول داده.
وی طوری به کره جنوبی عشق می‌ورزد که خواب و بیداری و فکر و ذکرش خوانندگان کره جنوبی و زندگی در کشور چشم بادامی‌هاست.
هزار اکانت تو
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شیطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شیطون بودم و کارهایی
دوست دارم یه دوستِ پسری داشته باشم که یه دو سه سال از من کو چیکتر باشه؛ تا هر زمانی که اشتباهی مرتکب شد
.
.
.
.
.
ببرمش یه جای خلوت و 5-4 ضربه بخوابونم تو ..... هاش و بگم سینه خیز برو.
اگر هم ممانعت کرد دو ضربه دیگه حوالش کنم.
 
بعد بخوابونمش زمین و کف پاهاش رو 120 ضربه فلک کنم و اگه هم تکون خورد مرحله اوّل رو دوباره تکرار کنم.
 
فلکش هم که تموم شد مجبورش کنم تا رو پاش وایسته و روی یه میز خم بشه تا 150 ضربه اسپنکش کنم.
 
اگر هم تکون خورد یا اذیت کرد دوباره شمارش
وقتی از سالن سینما درامدم، دوستم فکر می‌کرد فقط بخاطر فیلمه که نمیتونم نگاهش کنم و می‌لرزم و کلماتم با بغض ادا میشن‌. نه، فقط اون نبود. تو یادم اومده بودی. یادم اومده بود که ″هرگز″ منو نمیبخشی. بدون اینکه برام مشخص کرده باشی دقیقا چی رو. بدون در نظر گرفتن سال ها تلاشم برای دو دستی نگه داشتنت، التماس هام برای اروم شدنت، خرج کردنام برای فقط یه لبخندت. بدون اینکه بدونی چه گریه هایی کردم و چه کابوس هایی دیدم. شایدم  فقط برات مهم نبود.
دیگه نمیدو
به رویم باز کن میخانه‌ی چشمی که بستی را
ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را
نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را
شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت:
فرافتادن "ما" آبرو بخشید پستی را
در این بازار بی‌رونق، من آن ساعت شدم محتاج
که با "ثروت" عوض کردم غنای "تنگدستی" را
به تن تبعید شد روحِ عدم‌پیمای من ای عمر!
بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را؟
#فاضل_نظری 
صندلیِ چرخ دار من یک عذر خواهی به تو بدهکارم باید اعتراف کنم که از همان زمان که شناختمت از تو متنفر بوده ام ، درست از همان زمان که هیچ مهد کودک و پیش دبستانی مرا قبول نمی کرد، درست از همان زمان که گمان کردم دیگر نخواهم توانست به مدرسه بروم،من تو را مسبب همه ی این اتفاقات می دانستم .اکنون بعد از گذشت بیست سال تو تنها دوستِ همیشه همراهِ من بوده ای، تو تنها کسی بودیکه در تمام این سال ها حسرت هایم را با تمام وجود حس کردی و هیچ نگفتی البته شاید اگر ت
طرفداران ربع پهلوی اسهالی
لطفا پاسخ بدید در کامنت
به کسی که دوستِ دشمنِ تو هست چی میگن؟
(این دیگاه اثبات شده هست که ترامپ دشمنِ هر غیر آمریکایی هست ، پس حالا کسی که ایرانی هست به قول خودشون و طرفدار غیرِ ایران هست ؛ چی میگن ؟)
.
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاربران اپل آیفون 14 شگفت زده شدند!